شعر جدیدم با نام از شانه تا چانه
خون میچکد خدایا ,از چشم وچشم خانه
از مجمر دل اتش ,تا سرکشد زبانه
دست نوازشی کو,از جنس مهرارام
برموی من نشیند,یکدم مثال شانه
صدارزوی مرده,دفن است در سر ما
تنها صدای گریه,ممنوع شد ترانه
هرلحظه اسمانم,از ابرغصه لبریز
فواره های ماتم, از چشم تا به چانه
گرداب قایقم برد,تاناکجای دنیا
دربین بادوطوفان, یارب کجاست خانه
زانوی خود بغل کرد,ان طفل کوچک وشاد
چون مرغ پرشکسته, درکنج اشیانه
دست از هدف کشیدیم,دران هوای مستی
تلخ است واقعیت,بافید هی فسانه
گاهی عبورازاد,تابی کران هستی
گاهی برای سوزن, تنگ است این دهانه
گاهی زوصل سرخوش,گاهی زهجرگریان
دیوانه گشتم اخر,از هیات دوگانه
تیغ تبر بریده است,سرشاخه های تدبیر
این ذهن خواب اخر,ایا زند جوانه
چشمان خیره مان را, بادلبری فسون کرد
اهریمن سیاست,باعشوه ی زنانه
درقعر چاه ظلمت,افتادم از دل پاک
چون ساعت شنی نیست,برگردداستوانه
گرگ گرسنه دیده است,زخم عمیق مارا
اخرزند شبیخون,درفرصت شبانه
نورسراب بندد,چشمان واقعیت
دلخوش نباش گنجشک,بادانه های دانه
مارا به جرم مستی,حدمیزنید اما
شحنه تو مستحقی,یامن به تازیانه
تعداد بازدید این مطلب :22