عشق را هرکس به رنگی دیده است/
پایه ی عشقش به شکلی چیده است
هرکسی باعشق در دنیای خویش
می کند پیدا مکان وجای خویش
عده ای باپول خود غوغا کنند
مغزهای دیگران اغوا کنند
فکرهاشان دائما پول وزر است
پول از هرچیز گویی بهتر است
عده ای در قدرتند وقیل وقال
جمع کرکسها به هم اندر جدال
بهر قدرت همدگر رامی درند
های.انسانها مگر گاو خرند؟
یک گروهی فکرشان در شهوت است
زندگی شان خالی از هر غیرت است
چشمها شان هرز اندر هرطرف
عمرشان طی شد دریغا بی هدف
فکر وذکر یک جماعت شد مقام
تاکند دنیا به ایشان احترام
ای فلان الدوله وحاجی فلان
نوکرم قربان.کنار ما بمان
عده ای در صورتند وشکل و رو
بی خبر از باطنند وخلق وخو
چشم ومووروی زیبا دیده اند
دل به رخساری فقط بازیده اند
راه ورسم یک جماعت شد دروغ
چشمشان از راست گفتن بی فروغ
برزبانهاشان خطا و افتراست
راست گفتن صحبتش زینها جداست
عده ای را چشم اندر باطن است
عقل اندر قلب انها ساکن است
بهترین معیار عقل ومنطق است
معرفت با عقل صبح صادق است
عده ای باغم همیشه سر کنند
زندگی راغمکده باور کنند
همچو اینان کس شود دیوانه است
با خود وبا این جهان بیگانه است
جمع دیگر رسته از این اتشند
بی خیالند وهمیشه سر خوشند
یک رگ اندر هیکل اینان نبود
گوشهاشان کر زاین گفت وشنود
یک گروهی مست از جام تهی
نیست در انها زاطراف اگهی
هفت روز هفته را دیوانه اند
مست لایعقل ته میخانه اند
عده ای اهل کتاب وحکمتند
عاشقان علم در این هیاتند
در پی علمند دائم در جهش
هر کنش اندر پیش یک واکنش
یک گروهی فارغند از هرچه هست
عاشقند وبی سر وبی پاودست
عاشق ذات خداوند رحیم
خالق رحمان قران کریم
اصل اینست ودگر باشد فروع/
عشق اصلی میشود زینجا شروع
هرکه عاشق شد به ذات لا یزال
تیرگی ها میشود پیشش زلال
عشق گر خواهی زجانت دست شوی
هر پلیدی بر دلت راهست شوی
عشق پاکی خواهد وقلب سپید
کی توان براین سپیدی خط کشید